معنی شهر مصر باستان

حل جدول

شهر مصر باستان

تب


شهر مصر

اسکندریه

اسوان

اسیوط

قنا


فرعون مصر باستان

رامسس


روحانی مصر باستان

کاهن


خدای مصر باستان

آتن، آتوم، باست، باست، ایزدبانوی بوباستیس، بس، بوتو، آمن ـ رع، آمن، آمون، آنوبیس، آپیس، گب، هاپی، هارپوکراتس، هاثور، هوروس، ایمحوتپ، ایسیس، خپری، خپرا، خنوم، خونس، مآت، مسخنت، مین،، منه‌ویس، نوت، اوزیریس، پتاه، رع، رنه‌نت، سِبِک، سخمت، سراپیس، ست، ساهی، شو، تائورت، تفنوت، تحوت


الهه مصر باستان

را


پیشگوی مصر باستان

کاهن


شهر بندری مصر

اسکندریه

عربی به فارسی

مصر

کشور مصر , مصر , پافشار , پاپی

لغت نامه دهخدا

مصر

مصر. [م ِ](ع اِ) پرده و حاجز میان دو چیز. || حد میان دو چیز.(غیاث). حد میان دو زمین. ج، مصور.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). حد. ج، مصور.(مهذب الاسماء). || آوند.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). || گل سرخ.(منتهی الارب). || تیزی هرچیز.(از آنندراج). || شمشیر.(غیاث)(ناظم الاطباء)(از برهان). || شهرستان. ج، امصار.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). شهر بزرگ.(دهار)(از السامی فی الاسامی). به معنی شهر است عموماً.(از برهان). به معنی هر شهر که باشد.(غیاث). شهر جامع و بزرگ.(مهذب الاسماء). شهر.(ترجمان القرآن جرجانی ص 89).
- مصرالقاهره، شهر قاهره که همان کرسی مملکت مصر است.(یادداشت مؤلف).

مصر. [م ِ](اِخ) نام قسمت قدیم پایتخت مصرکه پس از احداث قاهره ٔ معزیه در 358 هَ. ق. توسط جوهر سردار المعزلدین اﷲ در شمال یا شمال شرقی آن، به شهر جدید یعنی قاهره پیوسته شد و اینک به مجموعه ٔ شهر قدیم و جدید قاهره گفته می شود. خرابه های ممفیس، پایتخت قدیم مصر در دوران فراعنه، در دو فرسنگی جنوب قاهره است.(از سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 285 حواشی و تعلیقات): از آنجا [اسکندریه] میوه ٔ بسیار به مصر آورند به کشتی.(سفرنامه ص 70). و از مصر تا قیروان صدوپنجاه فرسنگ باشد.(سفرنامه ص 71). چون از جانب شام به مصر روند اول به شهر قاهره رسند چه مصر جنوبی است.(سفرنامه ص 74). میوه و خواربار شهر [تنیس] از رستاق مصر برند.(سفرنامه ص 66). صفت شهر مصر و ولایتش، آب نیل از میان جنوب و مغرب می آیدو به مصر می گذرد و به دریای روم می رود... این آب ازولایت نوبه می گذرد و به مصر می آید.(سفرنامه ص 68).
هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آنک
تسلیم مصر و قاهره بر قهرمان اوست.
خاقانی.
با وجود چنین دو حجت شرع
ری و خوی کوفه دان و مصر شمار.
خاقانی.
مصر و بغداد است شروان تا در او
هم زبیده هم زلیخا دیده ام.
خاقانی.
روزی از این مصر زلیخاپناه
یوسفیی کرد برون شد ز چاه.
نظامی.
- مصرالقدیمه، محله ٔ قدیم واقع میان جامع عمرو ساحل راست نیل.(یادداشت مؤلف).

فارسی به عربی

مصر

ضغط، غیر ثابت، مصر، ملح

معادل ابجد

شهر مصر باستان

1349

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری